ღ❤ღ Mika & Juddy ღ❤ღ
روزت مبارک نازنینم
روزت مبارک باشه فرناز جان امروز روز مادر و روز زنه
تو شاید مادر نشده باشی ولی امروز باز هم میشه روز تو باشه... روزت مبارک ... هرچند روز تو 5 آذر بود و اینا همش حرفه ... ولی باز هم روزت مبارک عزیزم
امروز رو باید مستقیم بهت تبریک میگفتم ولی بعد از اون روز کذایی که مدتها منتظرش بودم و اونجوری ریدی به من ترجیح دادم که غیر مستقیم بگم ... باز هم روزت مبارک
روزت رو با غم من شاد باش ... خیلی شاد
خوشبخت شو
میبینی روزگار باهامون چیکار کرده؟ یادت میاد روزایی رو که حتی فکر نبودنمون آزارمون میداد؟ الان رو نگاه کن .. من رو.. خودت رو ...
ببین بدون هم چجوری داریم زندگی میکنیم ... تو رو نمیدونم گفتی خوبی و همه چی آرومه ولی خودم رو بگم که هیچ روز آرومی نداشتم فرناز روزی نبوده که به یادت بغضم نگیره مثل همین الان ...
روزگار بی تو برام جهنم بود فرناز ولی هیچ مزاحمتی براتون ایجاد نکردم همون طوری که دوست نداشتم بقیه اون موقع ایجاد کنن که کردن و تو الان ...
تنها آرزوم خوشبختی توه فرناز شاید پیشم نباشی ولی هر قطره اشکی که میریزم به خاطر توه نازنینم ...
خیلی سعی کن که خوشبخت شی ... فرناز مرگ من یکی رو پیدا کن که از من بیشتر دوست داشته باشه و با اون خوشبخت شو ...مرگ من عجله نکن ...
فرناز یادت نره منو بخاطر چی پس زدی ... از همه اونا تجربه بگیر. فکر نکن با عوض شدنت خوشبخت میشی واقعیت ها رو بپذیر و با خودت رو راست باش ...
فرناز وقتی با من بودی بیشتر از من به فکر مامانت بودی آیا باز هم هستی؟
میدونی حالشو؟ میدونی وضعیتشو؟ یا همه چی شده اون پسره؟ یا اولویت زندگیت شده ازدواجت در اولین فرصت؟
اینجا حرف زدنم درست نیست
شاید یکبار دیگه مزاحمت شدم ... به خاطر زندگیت ...
منتظرم باش ...
لعنت به من لعنتتت ...
گفتی مهم نیست من دیگه تو رو نمیخوام اینقدر نمیخوامت که حاظرم به خاطر نبودنت بجنگم ...
و من الان نیستم
برگرفته از کتاب تلخترین روزهای زندگی من
این روزام واقعا تلخه روز به روز یادت بیشتر و بیشتر عذابم میده ، به ندرت خونه میام ولی ... خوشبخت باشی
ازت متنفرم
یادت بیار این روزها رو ...
امروزم خیلی تلخ بود امروز خیلی اشک ریختم خیلی ... خیلی دوست داشتم روز اول و اخرم یه روز باشه خیلی دوست داشتم امروز واقعا برم ... ولی باز هم نذاشتن ... چرا چرا خدا ؟ من یه دل خوشی بیشتر تو زندگیم نداشتم به هیچی تو زندگیم وابسته نشدم جز اون چرا ازم گرفتیش خدا؟ چرا منو نمیگیری از خودم؟
دستام داره میلرزه وقتی مینویسم لباسام خیس اشکه ... احساس میکنم الان خفه میشم ... نمیتونم بنویسم نمیتونم ...
تلخ بود تلخ خیلی تلخ شایدم شیرین ...
ادم قدر نعمتی رو که داره نمیدونه وقتی از دستش میده تازه میفهمه که چی داشته و الان چیزی جز حسرتش رو نداره ...
خیلی بیشتر از چیزایی که تو فکرت جا بشه دوست داشتم اونقدر دوست داشتم که هنوزم که هنوزه حاضرم همه چیو زیر پا بذارم تا فقط چند دقیقه ببینمت فقط ببینمت جاضرم ساعتها بعدش گریه کنم سیگار بکشم خودمو عذاب بدم ولی ببینمت ... حاضرم کل زندگیمو بدم فرناز که ببینمت ... تو به من میگی منو ببینی یا نه چه فرقی داره واسه تو هیچی ولی واسه من که کل وجودمو میبینم چرا خیلی تاثیر داره ... تو هرکار میخوای بکن هرجور که میخوای زندگی کن ولی من ... من عوض نمیشم راجب تو فرناز ... من روزای بودن با تو رو میشمردم روزای نبودنت رو هم میشمارم روزایی که ندیدمت روزایی که باهات حرف نزدم روزایی که واست دلتنگ بودم ... وایی چه روزایی دارم من ...
هنوز هم گیجم ...
کل سفر من بابلسر بود بقیه ی سفرم پشیزی ارزش نداشت من روحمو پیش تو جا گذاشتم فرناز ولی تو ... فکر کن ندونم کجایی و چیکار میکنی فرنازم ... لحظه لحظه من عذاب میکشم فقط میخوام بمیرم همین ولی عرضه اش رو ندارم ... اگه یه روز مُردم فرناز هر روزی بدون که یاد و خاطر و حسرت تو منو دق داد ...
خیلی دوست دارم فرناز ...
سلام عزیزم
هم
خوبی نازنینم؟
هم
خوابی عشقم؟
همممممم
پاشو دیگه پاشوووووووو
نمیخوااااااام
پاشو امروز روز ماست پاشو از خواب پاشو خوشگلم قربون چشای ماهت برم پاشو
باشه بذار یکم دیگه بعد پا میشم
نه دیگه پاشو گلم امروز سالگردمونه پاشو...
هممممممم، بوشه دیگه بوشهههه
امروز دوس داری کجا بریم عشقم؟
تو بگوووووو
نه دیگه دوس دارم تو بگی
کی میای بیرون؟
الان ساعت چنده؟
9 عزیزم
11 میام
باشه گلم
نهار من میگم کافه تو بگو... امروز هرچی تو دوس داری
فرناز؟
هم
خیلی دوست دارم...
بوشه دیگه بوشههههه میسیییییییییی
میبینمت عزیزم ...
باشه خدافظ
خدافظ
پاشو فرناز پاشو امروز من باید اینا رو بهت بگم از خواب زمستونی پاشو نازنینم امروز روز ماست نباید خواب باشی... فرناز الان من نباید اشک بریزم پاشو... فرناااااااااااااااز پاشو ...
وای فرناز وای ...
فرناز سالگردمون مبارک ...
فرناز ...
خیلی دوست دارم ...
شاید ...
جز اه چیزی نبود
رفتم یکی از اون سوییت هایی که قبلا رفتیم رفتم جایی که آخرین بار باهم زندگی کردیم نازنینم ولی پر بود رفتم یکی دیگه از همون جاها ... یادته؟ گلفام ...
هرگز یادم نمیره واییی چقدر یادت در دلم تازه شد عزیز دل ... افسوس افسوس و افسوس ...
فردا هم خواهم ماند با خاطراتم ....
شاید ...
شروع تازه
خسته ام خسته ... از فکر کردن به چیزهایی که نیست از تو از خیال از توهم ... از همه چی خسته ام ... از این 21 های تکراری و پوچ ... از عذاب کشیدن ...
از سربازی خستم از روزهایی که بی تو دارن تلف میشن ...
اره اینا اه و صدای یک مرد خسته است شاید یک نامرد خسته که اگه مرد بود ... ولش کن
خودت چطوری ؟ از زندگیت راضی هستی؟ خیلی دوست دارم حالتو بپرسم نازنینم ... به معنای واقعی دلم برات تنگ شده ... خیلی تنگ. خیلی دوست دارم مثل یه دوست حالتو بپرسم ببینم مشکلی نداری؟ زندگیت اونجوری که دوست داری هست یا نه جانم؟
چه بغض سنگینی دارم ...
هرکاری کردم نتونستم از زندگیم حذفت کنم به حرف همه گوش دادم چه دکتر چه دوست چه آشنا ... کسی نتونست یاد تو رو از من جدا کنه من به آخرین حد ویرانی رسیدم
تصمیم را گرفتم ...
شروع تازه
شروعی بی تو اما با تو
شروعی که تو جزیی از ستون هایش خواهی بود با نبودت یادت و روحت سازنده من جدید خواهند بود
شاید این بار بتونم بلند شم ...
یادت بخیر جانم ...